چند روز پیش بود که فیلم میراث آلبرتا ساخته حسین شمقدری را روی یوتیوب دیدم . جدای از خوب و بد بودن فیلم ، نکته ای در فیلم نظرم را جلب کرد . فیلم قصه مهاجرت دانشجویان دانشگاه شریف است . نشان می دهد که نخبگان و رتبه های بالای کنکور چطور وطن را ترک می کنند و برای تحصیل زندگی به خارج ، عمدتا آمریکا و کانادا می روند . لُب کلام شمقدری این است : "به جای رفتن بمانید و وطنتان را بسازید" که "آن طرف خبری نیست" که "از سر جو گرفتن نروید" و .... البته این ها را با لایه ای از مثلا بی طرفی (طبق تعاریف روی نت) ارائه می دهد و به قولی دستی به سر و گوش حرفش می کشد . مثلا دختر جوگیری را جلوی دوربینش می نشاند که معتقد است که در غرب همه به هم لبخند می زنند و به معنای واقعی کلمه "نایس" هستند . شمقدری تلاش دارد که بگوید بجای اینکه بروید آنطرف ، بمانید اینجا و مثل مهندسهایی که توی فیلمش نشان می دهد موفق شوید . می خواهد بگوید که آنهایی که رفتند یک مشت بچه قرتی بودند که رفتند و کلیپ سوسن خانوم شد میراثشان (اشاره به کلیپ بچه های دانشگاه آلبرتا) و آنهایی که غیرت کردند و ماندند آباد کردند و سد سیاه بیشه ساختند و این شد میراثشان (در کنارش حقوق های 4-5 میلیونی هم گرفتند) و خلاصه هم دنیایشان آباد شد و هم آخرتشان .
جدای از کاریکاتوری که شمقدری کشیده نکته جالب اینجاست که این فیلم به بهترین نحو می تواند دلیل مهاجرت فزاینده از ایران را تبیین کند . به عبارت دیگر شمقدری ناخواسته منشا تمام مشکلات را بازتولید می کند و دقیقا به منبع مشکل اشاره می دهد .
به عنوان کسی که 20 نفر از 25 نفر همدورهای دانشگاهش مهاجرت کردند ، بر حسب جامعه آماری خودم ، به جرات می توانم بگویم که بچه هایی که می روند به خوبی می دانند که آنطرف چه مشکلاتی در انتظارشان است . اگر شرایط امروز و رشد لحظه ای قیمت ارز را هم اضافه کنید می فهمید که ریسک رفتن ، علی الخصوص برای طبقات متوسط و رو به پایین چقدر زیاد است . از سوی دیگر همه قبل از رفتن اطلاعات کاملی از اوضاع بازار کار و شرایط مهاجرت و ... دارند و کمتر کسی است که مثل دخترک ساده لوح فیلم آنطرف را همه جوره "نایس" بداند . اما با این وجود می روند . با همه مشکلات می روند ، خیلی هایشان ، مثل دوستان من زندگی توی پر قویشان را اینجا ول می کنند و می روند آنطرف و توی خانه های 20 متری زندگی می کنند و به نسبت خودشان سختی می کشند . شاید دلیلش را مشکلات اقتصادی و آینده و از این مسائل بدانید ، من می گویم نه ، دلیل اصلی این نیست . شاید بگویید آزادی ، من این را هم منشا اصلی نمی دانم ، چرا که خیلی از ماها به همین شرایط هم خو کرده ایم .
نمی خواهم این دلایل را کم اهمیت جلوه بدهم ، حتما آنها هم موثرند اما من موضوع را به چیز دیگری ربط می دهم . ما در جامعه ای زندگی می کنیم که مدام دسته بندی می شویم ، مدام قضاوتمان می کنند ، سریعا در الگوهای از پیش تعیین شده قرارمان می دهند و برایمان حکم صادر می کنند . این خصلت همگانی است و همه ما به صرف رشد کردن در ایران بخشی از آن را به همراه داریم . اما این دسته بندی وقتی به سطح رابطه دولت-مردم می رسد مثل سلاحی خطرناک قابلیت آسیب رسانی پیدا می کند . دسته بندی ها منجر به درجه بندی شهروندها می شود . یک نظام ارزشی واحد ، بی آنکه از من و شما بخواهد به رسمیت اش بشناسیم ، شما را می سنجد و بعد متناسب با نتیجه سنجش برای شما حقوقی تعیین می کند . این می شود که خیلی از ماها تجربه "درجه دو" بودن را پیدا می کنیم . یاد می گیریم که چگونه باید با تحقیر شدن کنار بیاییم . پس در وهله اول رفتن و کندن از اینجا برایمان از مهمترین ریسک ، یعنی "بیگانگی" تهیست . ما در جامعه خودمان هم خیلی وقتها بیگانه بوده ایم پس همین موضوع چند قدمی ما را در تصمیم به رفتن پیش می برد .
از سوی دیگر آنسوی این مرزها جایی است که بیگانگی معنا می یابد . پس اگر در خاک خودت بیگانه ای - جایی که نباید اینگونه باشی - خارج از خاک خودت واقعیت بیگانگی و درجه دو بودن را بهتر می پذیری و دردش را بهتر تحمل می کنی .
شمقدری با دسته بندی که می کند . با حکمی که صادر می کند ، درست به اصل هدف می زند . مشکل دقیقا همین نگرش تک بعدی است که ماها را با خوی غریبه بار می آورد که سر بزنگاه راحت همه چیز را ول می کنیم و مثل هر غریبه دیگری زود دل می کنیم . شمقدری آلبرتایی ها را بابت سوسن خانوم تکفیر می کند و راهیان نوری ها را بابت کارشان تقدیس . از این دید مطلق ، از این نگاه قاضی ، از این نگرش خارجی به انسان چه بدست می آید؟ چرا باید توقع داشت کسی که همه چیزش به این راحتی و از ورای یک زاویه دید خاص دیده می شود ، بماند و سوژه امثال شمقدری -که عنان جامعه را در دست دارند- باشند؟
از سوی دیگر آنسوی این مرزها جایی است که بیگانگی معنا می یابد . پس اگر در خاک خودت بیگانه ای - جایی که نباید اینگونه باشی - خارج از خاک خودت واقعیت بیگانگی و درجه دو بودن را بهتر می پذیری و دردش را بهتر تحمل می کنی .
شمقدری با دسته بندی که می کند . با حکمی که صادر می کند ، درست به اصل هدف می زند . مشکل دقیقا همین نگرش تک بعدی است که ماها را با خوی غریبه بار می آورد که سر بزنگاه راحت همه چیز را ول می کنیم و مثل هر غریبه دیگری زود دل می کنیم . شمقدری آلبرتایی ها را بابت سوسن خانوم تکفیر می کند و راهیان نوری ها را بابت کارشان تقدیس . از این دید مطلق ، از این نگاه قاضی ، از این نگرش خارجی به انسان چه بدست می آید؟ چرا باید توقع داشت کسی که همه چیزش به این راحتی و از ورای یک زاویه دید خاص دیده می شود ، بماند و سوژه امثال شمقدری -که عنان جامعه را در دست دارند- باشند؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر