آدمهای قوی، آنهایی که می جنگند تا حقشان را بگیرند، آنها که می ایستند تا محیط اطرافشان را تغییر دهند و به میل خود رام کنند، آنها که منشا اثر در زمانه خود هستند، آنها که در برابر ناملایمات اطراف خم به ابرو نمی آورند، آنها که حتی وقتی غم لشگر می انگیزد به برانداختن بنیادش بر می آیند.
من از این دسته نیستم. تا به حال به ذهنم هم خطور نکرده که بخواهم به تغییر محیط دور و برم دست به اقدامی بزنم. از نظر من حق گرفتنی نیست، اصلا اگر گرفتنی باشد حق نیست، حق باید باشد، باید مال من باشد تا حقم باشد، حقی که بخواهم برایش خودم را جر بدهم همان بهتر که نباشد. عمرا برای گرفتن حقم! نمی جنگم. همرنگ جماعت نمی شوم ولی آنقدر هم رنگم را جیغ نمی کنم که بین یک میلیون نفر توی چشم بیایم. راستش خیلی برایم مهم نیست چیزی را بهتر کنم. بهتر شدنی از دید من وجود ندارد، اگر بدتر نشود شاکرم. به زوال خودم خو کرده ام، فقط نمی خواهم به قول معروف "خرکی" اتفاق بیفتد. می خواهم با یک شیب آرام و بدون درد و خونریزی کلکم کنده شود. ثبات، محافظه کاری، احتیاط تمام آن چیزی است که وجود مرا تشکیل می دهد. ماجراجویی برایم حکم بازی رولت روسی دارد، احتمالا از هیجانش پیشکی سقط می شوم. برایم فرقی ندارد که "چه می شود"، در کل هرچه بشود بهتر نمی شود، پس نشدن به شدن ارجح است. در کل من نمی جنگم، نمی جنگم، نمی جنگم، میشینم یه گوشه، میگم به یورم!*
*از آهنگ "نمی جنگم"، گروه 127
اصلن هرچی بیشتر دنبال حق بدویم ، بدتر فرار میکنه گویا !
پاسخحذف