ورد زبان خیلی هایمان شده: "به عقایدشون احترام بذار" ، "اینم یه جور عقیدست و قابل احترام" ، "به عقاید دیگران توهین نکن" و ... همه مان می گوییم، اما این گفتن چقدر پز است و چقدر واقعی؟ چقدر در واقعیت ریشه دارد؟ اصلا چقدر درست است؟
احترام گذاشتن به عقاید دیگری در دو جا می تواند ریشه داشته باشد و بسته به هر یک نتایجی متفاوت دارد. اولین نگرش چیزی است که تحت عنوان پلورالیسم یا تکثر گرایی از آن نام می برند. منطقش ساده است: "حقیقت همچون آینه ایست که از آسمان به زمین افتاده و حالا هزاران هزار تکه شده و هر تکه در دست فردی است. پس هر چند همه ما فکر می کنیم که تکه ای که در دستان ماست حقیقت تام و تمام است اما واقعیت این است که هر کس کسری از حقیقت را در اختیار دارد و هر کس به قدر خود محق است. پس چون من و شما هیچ یک مطلقا بر حق نیستیم باید به عقاید هم احترام بگذاریم و نمی توانیم بیش از سهممان از حقیقت لاف بزنیم و ادعا کنیم.
راستش این ورژن برای من خیلی سنگین است. نمی فهممش. اینکه فلان فیلسوف همان قدر بر حق باشد که فلانی با عقاید خرافی اش و این دو همانقدر بر حق باشند با آن گاوپرست در فلان نقطه دنیا و همه اینها کسری از حقیقت را داشته باشند هر چند منطقا پذیرفتنی است اما "تو کت من نمی رود".
من ورژن دیگری را می پذیرم. مبنای این یکی اصل فرد گرایی است. من به عقاید تو، شخص تو، احترام می گذارم چون برای تو بعنوان یک "شخص" یا "فرد" احترام قائلم. در اصل من نه به عقاید که به فردیت توست که احترام می گذارم. اگر تو گاوپرستی و ساعتها توی ترافیک می مانی و دعا می کنی که گاو راهش را بکشد و از وسط خیابان کنار برود و یک هش نمی گویی مبادا حضرت گاو بهشان بر بخورد، من احترام می گذارم، مسخره ات نمی کنم چون به فرد تو احترام می گذارم، به آزادیت برای انتخاب گاو پرستی. اما اینها مانع نیست که گاو پرستی را در کلیتش نه تنها نقد بلکه با رکیک ترین تعبیرات مسخره کنم. پس برای من همه عقیده ها محترم نیستند. آدمها محترم اند و عقاید به صرف آویزان شدن به آدمها لختی از نقد من آسوده می شوند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر