۱۳۹۱ تیر ۲۳, جمعه

عمق ؟!

زندگی همیشه سه بعدی نیست . گاهی دو و حتی بعضا تک بعدی هم می شود . اینکه هدفونهایت را توی گوشت بچپانی ، موزیک تند گوش کنی و با قدمهای سریع توی خیابان از کنار آدمها بگذری ، فکر کنی و رویا ببافی همیشه جواب نمی دهد . گهگداری دستهای توی هم قلاب شده حتی با وجود سرعت قدمهایت توی کره چشمت جا می شوند . گاهی یک لبخند ، کنج کافی شاپی که از جلوی شیشه اش در حال گذری ، گند می زند به همه خیالبافی ها و برنامه ریزی هایت برایی آینده . گاهی کتاب و فیلم درمانت نمی کنند و نیاز به آغوش داری ، نیاز داری به همه باورهایت پشت کنی و به عشق چند لحظه لمس یک دست گرم ، به سینما بروی و یک فیلم مزخرف ببینی . گاهی باید برای دیدن یک لبخند سرخوشانه ، که روحت را جلا می دهد ، بجای بحث سنگین فلسفی ، پشت سر فلانی غیبت کنی . گاهی باید از ایده آلهایت بگذری و تنهایی مزخرفت را با انتظار زنگ تلفن پر کنی . گاهی باید ناز بکشی ، باید تشنه یک بوسه باشی ، گاهی باید همه چیز را رها کنی به عشق چند ثانیه لاس زدن ، گاهی باید تک بعدی باشی ، باید به "نوعت" برگردی ، باید حریص باشی ، باید تمنا کنی ، باید کرکره مغز بیمارت را پایین بکشی ، باید استدلال نکنی ، فلسفه نبافی ، گاهی باید تک بعدی باشی و این اصلا زشت نیست ، اصلا .


۴ نظر:

  1. چه جون داد... مرسی لوطی

    پاسخحذف
  2. عالی بود،موافقم

    پاسخحذف
  3. اشكم در اومد !! فك كنم الان از خودت هم بيشتر تحت تاثير قرار گرفتم !

    پاسخحذف
  4. aali , afsoos ke bishtare ooghat hanoz gire amme belgheise daroon mimonam

    پاسخحذف