۱۳۹۱ بهمن ۲۶, پنجشنبه

یک پذیرایی ساده، به صرف حیرت و پریشانی!

فیلم مانی حقیقی روایتی از گمشده هایی میان دو دستگاه معنایی است. از یکطرف با آدمهایی مواجه ایم که کاملا دنیایشان را با منطق خشک و ابزاری و دودوتا چهارتا می فهمند و از سوی دیگر آدمهایی را داریم که انگار در یک استخر معنایی عمیق متافیزیکی شنا می کنند و دنیایشان کمتر با منطقی از جنس قبلی قابل درک است. فیلم لحظه برخورد این دو دنیا را به نمایش می کشد.
اگر قرار باشد زندگی ما محدود به این دنیا باشد و ما در دنیایی با قوانین عام و در یک کلام دنیای مادی و بدون دخالت متافیزیک زندگی کنیم منطق زندگی مان چه چیزی خواهد بود؟ در چنین دنیایی جای ارزشها کجاست؟ مثلما در این جهان دفن کردن جنازه یک آدم توی زمین یخ بسته عبث ترین کار است وقتی که میدانیم اگر جنازه روی زمین رها شود و گرگها بخورندش هیچ فرقی با آن حالتی ندارد که توی زمین چالش کنیم و طعمه کرمها شود (حتی به قول شخصیت کاوه در فیلم جنازه کرم خورده حتی شنیع تر هم هست) در این دنیا ما قرار است چشممان به جنازه نیفتد که دور انداختنش همان کار دفن را می کند. پس اگر خرد مادی مان تحریک شود قاعدتا انگیزش های متافیزیکی را شکست می دهیم و رو به این دودوتا چهارتای خشک می آوریم که پول توی کیسه در این فیلم همین کار را برایمان می کند. 
کاوه و لیلا قرار است که بانی جنگ این دو اقلیم باشند. قرار است که ایمان متافیزیکی را به امتحان پول(منطق مادی) بگذارند. از این زاویه دید اگر شما پول داشته باشید دیگر دلیلی ندارد که دلتان شور رساندن کامیون سیمان به فلان ده را بزند. شما دارید برای پول کار می کنید پس اگر پول داشتید نیاز به کار کردن ندارید و در این میان تعهد کاری و دلسوزی و ... یعنی کشک! در دنیای مادی پول خداست. اگر پول دست شما باشد، شما خدایید و می توانید منطق خودتان را حاکم کنید. می توانید حکم کنید که 2+4 هفت تا می شود، می توانید مثل خدا ببخشید و پس بگیرید. می توانید بگویید این قاطر (سمبل ناباروری و اختگی) حامله است و بقیه باورتان کنند. اگر قرار است دنیا با منطق خشک معنا بگیرد، کار پیرمردی که توی آلونکی -که به قول لیلا به گوز بند است- زندگی می کند و پول قبول نمی کند ابلهانه است، همانطور که تا نصفه شب به امید اینکه کسی می اید و پول را پس می گیرد نشستن ابلهانه است، همانطور که باور کردن داستان دوزاری کاوه در مورد لیلا ابلهانه است. بله، ما با دو گروه آدمی طرفیم که هیچ وجه مشترکی با هم ندارند و هر کدام توی دنیای خودشان زندگی می کنند و رفتنشان از یک طرف طیف به طرف دیگر برایشان بدبختی به دنبال دارد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر