۱۳۹۱ اسفند ۱۵, سه‌شنبه

فاکینگ فیسبوک

فیسبوک هر چی که هست به زندگی من یکی بدجوری گند زده. برای منی که به زور با یک نفر می جوشم و به هزار مکافات دو کلمه حرف می زنم شناختن افراد از دریچه یکسری نشانه ها انجام میشود. درست مثل کوری که در راهش علائمی در نظر می گیرد و با لمس آنها راه را پیدا می کند من هم تابحال دور و بری هایم را همین طور می شناختم. اینکه فلانی کوندرا می خواند، جان لنون گوش می دهد، اخیرا از کار رعنا فرحان خوشش آمده، از فلان رمان جدیدا چاپ شده حالش بهم خورده، در مورد فلان حرکت اعتراضی چه نظری دارد و ... همه چیزهایی بودند که جای گپ زدن و در کل ارتباط را برایم پر می کرد. اما...
این فیسبوک هیچی ندار همه چیز دنیا را برایم قر و قاطی کرده. درست مثل همان کوری هستم که جای اسباب و وسایل خانه اش را عوض کرده اند و حالا چپ و راست به در و دیوار می خورد. وقتی پروفایل کسی را که می خواهم بشناسمش چک می کنم جز گیجی و منگی چیز دیگری نصیبم نمی شود. طرف همزمان از شیلا و لیلا فروهر و فردی مرکوری خوشش می آید. یا هم کافکا می خواند و هم رمان صد من یغاز. کلا این لایک کردن بدجوری شاخک های شناختی مرا کج و کوله کرده. به نظرم باید فکری به حالش کرد. باید مکانیسمی وجود داشته باشد تا نگذارد هر ننه قمری هر چیزی را لایک کند. قبلش باید به سوالی چیزی در باره این بی صاحبی که دارد لایکش می کند جواب دهد. نمی دانم، شاید هم من دارم خیلی مشکل قدیمی و ریشه دارم را بزرگنمایی می کنم، یا نه، ملت ما بدجوری مرزهای مدرنیته را پشت سر گذاشته اند و پست مدرن زندگی می کنند. نظر شما چیه؟؟

۱ نظر: