۱۳۹۲ شهریور ۱۲, سه‌شنبه

جنگ!

برای یکسری مفاهیم و واژه ها آویزان شدن به تعاریف رایج، به یکسری متر و معیارهای مشخص نتایج تهوع آوری به دنبال دارد. مفاهیمی مثل نسل کشی، مثل کشتار و حتی مثل جنگ. مثلا 150 هزار نفر در سوریه کشته می شوند و این کشتار جمعی نیست. در همان جا اما بعد از اینکه 700-800 نفر- مقدار کشته های چند روز در طول دوسال جنگ- توسط سلاحهای شیمیایی کشته می شوند اسمش می شود کشتار جمعی. در روآندا هوتوها شروع به آدمی کشی کرده بودند اما انگار همه منتظر بودند که کنتور کشته ها بچرخد و بچرخد و نهایتا وقتی 800 هزار نفر کشته شدند اسمش شد نسل کشی. در همان نزدیکی، در زئیر توتسی های فراری از روآندا روزها را با گرسنگی، تجاوز و تحقیر به شب رساندند اما اینها جزء آمار نسل کشی حساب نشدند، فقط چون نفسشان می آمد و می رفت و هیچ کس به مغزش هم خطور نکرد که اینها با اینهمه مصیبتی که دیده اند تا پایان عمر باید مثل مرده متحرک سرکنند. 
مسخره است. خیلی از ماها، از ماهایی که قمپز روشنفکری در می کنیم، خواسته مان این است که گلوله ای در سوریه شلیک نشود (بماند که خیلی هایمان هم به کم شلیک شدن قانعیم) و اسم این را می گذاریم صلح! بعد از این صلح اما کاری نداریم که جنگ تا کی برای آوارگان، برای آسیب دیده ها و برای آنها که عمرشان را باختند تا آرزویی را تحقق دهند، ادامه دارد. تعریفمان از جنگ کمی است؛ جنگ یعنی شلیک گلوله، همین و بس.
*همیشه از حاتمی کیا بدم می آمده. با این حال جمله ای دارد در از کرخه تا راین از زبان علی دهکردی، در جواب به خواهرش (هما روستا) که می گوید: "از جنگ هم کثیفتر کلمه ای هست؟" که من حق تر از آن تابحال نشنیده ام:
"بله، صلح"

۱ نظر:

  1. این جملهٔ آخری که از از کرخه تا راین نوشتی‌ منو یاد نوشتهٔ مهشید امیرشاهی میندازه، اونجا که میگه "انقلاب از هر جنگی کثیف تر است از هر حادثه‌ای خودکامه آفرین تر، از هر فاجعه‌ای خونبارتر. کلمۀ انقلاب می کشد..."

    شاید بشه این جمله‌ها رو اینطوری rephrase کرد که گرچه جنگ و انقلاب ویران گر هستن ولی‌ آرامش بعد از طوفانشون هم دمار از روزگار آدمها در میاره، اون موقع که قدرت و سلاح یه طرفه و ضعف و نگون بختی طرف دیگه، اون موقع که نه دادبانی هست و نه دادستانی..

    پاسخحذف