۱۳۹۲ مهر ۱۸, پنجشنبه

ملتهای خوشبخت تاریخ ندارند

"ملت های خوشبخت تاریخ ندارند". اولین بار این جمله آلبر کامو را روی یک پوستر دیدم. به متنی که این جمله از آن جدا شده بود دسترسی نداشتم و طبعا نمی دانستم و نمی دانم که کامو چرا و برای چه این جمله را گفته بود اما این جمله همیشه گوشه ذهنم بود و خیلی مواقع به اش فکر می کردم. خیلی سال بعد از روزی که این جمله را دیدم، سر یکی از کلاسهای دانشگاه، در بحثی بر سر تاریخ، وقتی تلاش داشتم که برای بیهودگی کشتی گرفتن و سر کله زدن با حوادث تاریخی استدلال کنم، این جمله از مغز به زبانم آمد. آن روز اکثریت کلاس به این حرف و آنچه که قبل و بعدش گفتم خندیدند و استاد هم با نگاهی عاقل اندر سفیه و نیمچه لبخندی گوشه لبش حرفهایم را گوش می داد که یعنی زودتر خفه شو و بذار به کارمون برسیم. آن روز گذشت و من مثل همیشه به خودم بابت لاطائلاتی که گفتم سرکوفت زدم و حتی خودم هم نفهمیدم که چرا آن روز ناخودآگاه این جمله از دهانم پرید. امروز اما بعد از 1 سال از آن روز کذایی فهمیدم که این جمله چندان هم بی ربط نبوده.
بحث امروز درباره تاریخ توسعه در اروپا بود، با تاکید روی آلمان. استاد طوری 500 سال اخیر را به گند کشید که لفظی بهتر از آفتابه گرفتن به ذهنم نمی رسد که بتوانم توصیفش کنم. این 500 سال اخیر همانطور که همه می دانند از رنسانس شروع می شود و خیلی حوادث مهم دیگر، اختراع چاپ، انقلاب صنعتی، اصلاح دینی، انقلاب فرانسه و ... را شامل می شود. (البته بحث بدلیل کمی وقت قبل از جنگ جهانی دوم متوقف شد و نمی دانم اگر به هیتلر می رسید چه می شد) منظور اینکه برای ماهایی که به مدل ریش و لباس کوروش و داریوش شونصد سال پیش افتخار می کنیم اینها اتفاقاتی است که می تواند افتخار کشمان کند. استاد اما هر برهه را قهوه ای می کرد و کلاس هم یکپارچه همراهی اش می کرد. (این هم خودش نکته ای است، پرویز پیران یکی از استادانم بود که چون توی کلاسش درباره تاریخ ایران کمی تند رفته بود و به قولی به اسب شاه گفته بود یابو کارش با دانشجوها به فحش و فحش کشی رسید!) همه اینها را گفتم که برسم به 5 دقیقه آخر کلاس امروز. اینهایی که می نویسم ترجمه یادداشت هایی است که کم و زیاد از صحبت هایش برداشتم:
"ماها [آلمانی ها] الگو نیستیم. نه الگوی شما [ماهایی که از گوشه و کنار دنیا آنجا بودیم] که الگوی خودمان هم نیستیم. مدام به عقب نگاه کردیم، مدام خواستیم یک اشتباه را اصلاح کنیم اما اشتباه دیگری کردیم، مدام نگاهمان به قبل بود، توی تاریخ دنبال راه چاره بودیم، اما احمق بودیم، و هستیم! تاریخ گردی مثل زباله گردی است، حتی اگر چیز بدردبخوری هم تویش پیدا کنی نباید یادت برود که این زباله است، کثیف است، قبلا استفاده شده، دورریز یک آدم دیگر است، ارزش ندارد، فقط باید استفاده اش کنی، باید بازیافتش کنی، نباید به‌اش اهمیت بدهی، آشغال است، فقط وقتی بدرد می خورد که از آن یک چیز جدید، چیزی که هیچ ربطی، هیچ ربطی به قبلش ندارد بسازی، یک چیز برای خودت، خود الان خودت بسازی. آشغال فقط بدرد بازیافت می خورد ...

۱ نظر:

  1. ما هم به پشت سرمونم خیلی‌ نگاه کردیم و می‌کنیم، ولی‌ شاید بشه گفت که تقریبا هیچ وقت واقع گرایانه بررسیش نمی‌کنیم ، نگاه می‌کنیم به عقب میگیم، اگر این مغلای وحشی به ما حمله نکرده بودن ما الان چی‌ بودیم، اگه این عربای سوسمارخور حمله نکرده بودن ما کجا بودیم، اگه این انگیلیسای روباه صفت دست از سر ما برداشته بودن ما الان کجاها بودیم و....،که خودت میتونی‌ ۵۰ تا مورد دیگه به این لیست اضافه کنی‌.....

    خلاصه که ما هم میگردیم ولی‌ فقط دنبال یه نفر که تقصیرارو گردنش بندازیم

    پاسخحذف